چرا یک ملت را دعوت به تسلیم میکنید؟!
به گزارش گروه دیدگاه خبرگزاری فارس، «عباس سلیمینمین» مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در واکنش به نامه جمعی از به اصطلاح فعالان سیاسی، در یادداشتی نوشت:
«مذاکره تسلیم نیست... تنشزدایی، بازی با کارتهای واقعاً موجود و... در صورت امکان حل وفصل آن دسته از اختلافاتی که هزینه کمتری برای دو طرف دارند و در نهایت حل وفصل مسالمتآمیز اختلافات...زورمداری و جنگ افروزی دولت ترامپ و متحدان منطقهایاش را بهصراحت محکوم میکنیم... معتقدیم سیاست خارجیای که حکومت ایران بهویژه در منطقه در پیش گرفته باید به صورت ساختاری تغییر کند، همین رویکرد نادرست است که زمینه را برای زیادهخواهی قدرتهای سیاستطلب... فراهم آورده است... ما جمعی از فعالان سیاسی و مدنی (از) آغاز جنگی ویرانگر... احساس نگرانی میکنیم... بخش زیادی از مردم ایران بارها و از جمله در چند انتخابات گرایش و نظر خویش را برای تنشزدایی با جهان و منطقه اعلام کرده اند. حکومتگران نمی توانند و نباید نظر خویش را...مبنای سیاست خارجی قرار دهند... ما شاهد کارشکنی در روند دیپلماسی توسط برخی اپوزیسیون همگام با دولت آمریکا هستیم...»
این جملات، فراز هایی از نامه پر تناقض و بدون مخاطب تعدادی «افراد» ناهمگون داخل و خارج از کشور است که خود را فعالان سیاسی خواندهاند. از بد حادثه برای این امضا کنندگان، تحولات مهم منطقه در هفته گذشته، مانع دیده شدن تحرک آنان شد، اما برای شناخت سطح فهم این مدعیان سیاستورزی، همچنین ملاحظاتیکه میتواند پای بندی به منافع ملی را تحت الشعاع قرار دهد بررسی محتوای نامه ضروری است.
اولین نکته ای که در این نامه خودنمایی میکند ترساندن مکرر ملت ایران از خطر جنگ است. تهیه کنندگان این متن با مفروض گرفتن موفقیت آمریکا در جنگ تمام عیار اقتصادی، درصدد القای نگرانی جدیدی به جامعه برآمده اند؛ در حالی که بسیاری از تحلیلگران غربی سخن از شکست واشنگتن در جنگ اقتصادی علیه ملت ایران به میان میآورند باید دید چنین رویکردی از چه رو اتخاذ شده است. خروج ترامپ از برجام واعمال تحریمهای بهاصطلاح فلج کننده برای واداشتن ایران به دادن امتیازاتی که نشانه تسلیم در برابر سیاست های زورمدارانه باشد هر چند پدیده ای کم نظیر در تاریخ مذاکرات چند جانبه و بین المللی بود، اما هرگز این کشور را به اهداف گردن کشانهاش نزدیک نساخت. مردم ایران اقدامات غیر انسانی همچون تحریم دارو، منع فروش قطعات وهواپیماهای مسافربری و... را تحمل نمودند، اما هرگز نظم جامعه خود را بنا بر خواست بیگانه ای نژادپرست بر هم نزدند و زمینه های تسلیم را تقویت نکردند؛ زیرا از تجربیات خود غافل نشدند. نباید فراموش کرد مذاکراتی فشرده و طولانی زیرنظر سازمان ملل و اتحادیه اروپا تعهداتی را متوجه تهران و متقابلاً پایتختهای پنج عضو دائمی شورای امنیت، به علاوه بن ساخت. دولت دکتر روحانی با شتاب ناشی از اعتماد بیش از اندازه به غرب سرمایه داری آن چه را متعهد شده بود عملی ساخت تا فشار اقتصادی ناشی از تحریمها بر ملت را هر چه سریع تر برطرف سازد، اما دولت اوباما از همان ابتدا بنا را بر به تعویق انداختن مسئولیتهایش در قبال برجام گذاشت تا در نهایت خلف وی رسماً خروج از این توافق را اعلام کرد. اکنون بعد از یک سال از چنین بد عهدی این حقیقت قابل درک است که اگر فشار بی سابقه اقتصادی می توانست جامعه ایران را به هم ریزد هرگز نمایش شاخ و شانه کشیدن های جنگطلبانه به اجرا درنمیآمد. سؤالی که در این زمینه امضا کنندگان نامه باید به آن پاسخ گویند این است که چرا در قالب دفاع از منافع ملت، شکست امریکا در جنگ تمام عیار اقتصادی علیه ایران را پیروزی تفسیر کرده و رجزخوانیهای پوشالی را نگران کننده جلوهگر ساختهاند و یک ملت را دعوت به تسلیم میکنند.
دومین نکته قابل تأمل در نامه این که از یک سو مسئله مذاکره بدون قید و شرط مطرح میشود، اما تنظیم کنندگان آن بلافاصله در تناقضی آشکار،به تکرار یکی از شرایط محوری آمریکا مبنی بر ضرورت تغییر موضع منطقهای ایران می پردازند: «معتقدیم سیاست خارجیای که حکومت ایران بهویژه در منطقه در پیش گرفته باید به صورت ساختاری تغییر کند. همین رویکرد نادرست است که زمینه را برای زیادهخواهی قدرتهای سیادت طلب جهانی برای تهدید زندگی روزمره اقتصادی مردم ایران و وضعیت مخاطرهآمیز کنونی و خطر درگیری نظامی فراهم آورده است.» (نامه «مذاکره، تسلیم نیست»، 22 خرداد 98)
در این زمینه چند نکته از نظر صاحب نظران دور نخواهد ماند:
1- چرا امضا کنندگان نامه به جای محکوم کردن خروج آمریکا از برجام که حاصل مذاکرهای طولانی بوده و اعلام این که شرط هر نوع مذاکره جدید بازگشت به برجام باشد سعی دارند که هزینه این اقدام تحقیر کننده ملتها را برای آمریکا تقلیل دهند و متوجه ملت مظلوم ایران نمایند؟
2- تنظیمکنندگان نامه اگر کمترین علقهای به منافع ملی داشتند ملت ایران را به این امر دعوت میکردند که حتی اگر فشار جهانی نتوانست واشنگتن را به برجام بازگرداند میبایست همه برگهای برندهای که در چارچوب توافق، خرج شد را مجدداً احیا ساخت و سپس مذاکره جدیدی را آغاز کرد، والا امتیازات داده شده در برجام پوچ خواهد شد وبرای برخودداری از مزایای تعهدات طرف مقابل می بایست امتیازات جدید داد؛ تازه معلوم نیست امتیازات جدید در چرخه بد عهدی قرار نگیرد!
3- چرا باید تنظیمکنندگان نامه چنین خلاف واقع بزرگی را به جوانان کم اطلاع از تاریخ عرضه دارند؟ آیا سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی ایران موجب زیادهخواهی قدرت های سیادت طلب جهانی شده است؟! انگلیس و آمریکا چه زمانی اسرائیل را به عنوان پایگاه سلطه طلبی خود بر منطقه تحمیل کردند؟ در واقع پیدایش انقلاب اسلامی مربوط به زمانی است که این پایگاه صهیونیستی بر بخش اعظم آسیای غربی مسلط شده بود. اسرائیل شاهاک در کتاب «اسرار آشکار» در این زمینه می نویسد:« آرزوی گسترش تسلط اسرائیل و نفوذ آن یکی از اصول و مبانی خط مشی های آن است... محدوده های خط مشیهای اسرائیل منطقه ای است و هدف آن کل خاورمیانه از مراکش تا پاکستان است... سیاستهای اسرائیل امروزه در قالب براندازی رژیم ایران( یکی از اهداف اصلی کنونی اسرائیل) ارزیابی میشوند... دلیل اصلی دشمنی اسرائیل با ایران... از دید من کاملاً ساده است... رژیمی که خواهان دست یابی به تسلط انحصاری به یک منطقه است نمیتواند و نمیخواهد یک دولت قوی دیگر را در منطقه مذکور تحمل کند. ایران که بعد از بهمن 1357 خ. پیوسته در برابر زورگوییهای آمریکا ایستادگی کرده است... به طور حتم یک دولت قدرتمند در منطقه محسوب می شود.» (اسرار آشکار، ترجمه ساحله پیوند، انتشارات اندیشه ورزان، صص3-22)
آیا انتظار صداقت از کسانی که خود را پای بند به منافع ملی ایران عنوان میکنند، حتی صداقتی در حد یک استاد دانشگاه تل آویو، زیاده خواهی است؟
4- سیاست منطقه ای ایران بعد از پیدایش جمهوری اسلامی همواره خنثی کننده سیاست های غیر انسانی اسرائیل بوده است؛ سیاست اخیر یعنی تلاش برای مسلط کردن داعش بر منطقه و تغییر نقشه غرب آسیا از این طریق ماهیتش بر همگان روشن شد. به راستی اگر سیاست منطقه ای ایران نبود چه فاجعه ای رقم می خورد؟ این که آمریکاییها و نژادپرستان حاکم بر فلسطین به دنبال تضعیف ایران برای دست برداشتن از سیاست های بازدارندهاش باشند قابل فهم است، اما چرا عده ای به نام ایران و ایرانی، پی گیر چنین خواستهای هستند؟!
5- تنظیم کنندگان نامه آیا تفاوت گفت وگو و مذاکره را نمی دانند که این دو واژه را یکسان تلقی کرده اند؟ حتی در شرایط کنونی، مقامات ایرانی بعضاً با شخصیت های فرهنگی و اجتماعی آمریکایی گفت وگو دارند؛ زیرا گفت وگو صرفاً به منظور اطلاع از مواضع هم صورت می گیرد و هیچ گونه چارچوب خاصی ندارد و تعهد آور نیز نیست، اما مذاکره دارای چارچوب و موضوع مشخص است و با هدف نیل به یک توافق صورت می گیرد؛ مقامات همتراز دو یا چند کشور برای نیل به یک نتیجه حول یک مسئله اختلافی گرد هم می آیند تا با امتیاز دادنها در یک عرصه و امتیاز گرفتنها در عرصه ای دیگر به حل چالش فیمابین بپردازند، بنابراین بسیار غیرصادقانه خواهد بود اگر بگوییم مذاکره به هیچ وجه تعهدآور نیست و صرفاً به اطلاع از مواضع دو طرف محدود می شود؛ به ویژه این که بلافاصله موضع مورد چالش را در نامه، یکی از نقاط قوت ایران قرار دهیم.
یکی دیگر از نکات کلیدی نامه یاد شده، تلاش برای تأمین خواست آمریکا در این مقطع با کمترین هزینه برای آن کشوراست. قطعاً اعزام هیئت هایی به تهران برای واداشتن ایران به مذاکره نمی تواند ناشی از قدرت و ابتکار عمل باشد؛ این واقعیت اثبات می کند که از یک سو آمریکا در جنگ تمام عیار اقتصادی در آستانه شکست کامل قرار گرفته واز دیگر سو برای ورود به فاز نظامی بر اساس واقعیت های پیش رو بهشدت خائف ومتزلزل به نظر می رسد. زمانی که واشنگتن بی پروایی بی سابقه ای را در استفاده از ادبیات یک گروه تروریست حرفه ای مزدور (مجاهدین خلق) به نمایش درآورد تا از این طریق ایران را مرعوب سازد، تهران برای اصلاح محاسبات بولتونی یا تام کاتنی (که به کمک لابی صهیونیستها، سناتور شده ومبلغ این باوراست که حمله به ایران دو ضربه ای خواهد بود) تصمیم گرفت هزینههایی را به صورت بسیار محدود بر واشنگتن تحمیل نماید که در نتیجه آن جایگاه بولتون که نقطه پیوند تروریست ها با کاخ سفید بود بهشدت متزلزل شد تا حدی که موضوع کنار گذاشتن وی بر سر زبان ها افتاد. آیا کسانی که خود را فعال سیاسی معرفی میکنند در این تغییر سریع رویکردها اقتدار می بینند که به القای وحشت از توان خانمان برانداز!! نظامی آمریکا همت می گمارند و تسلیم شدن ملت ایران را طلب می کنند؟!
این فعالان سیاسی؟! آیا ناظر توان نظامی آمریکا در ونزوئلا (که به هیچ وجه قابل مقایسه با ایران نیست) نبودند که صرفاً توانست پیروزمندانه سفارت این کشور در واشنگتن را به اشغال درآورد؟!
البته باید اذعان داشت امضا کنندگان این نامه یکسان نیستند؛ در این طیف افرادی را می توان سراغ گرفت که به همایش های ضد بیداری اسلامی و ایرانی با اتومبیل سفیر آمریکا تردد می کنند ونیز افرادی که به عنوان فعال سیاسی در پی طرح کردن خویشند؛ در هر صورت این همراهی با آقای ترامپ برای پیروزی مجدد در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، سطح سیاست ورزی این حضرات را مشخص می کند. به راستی این تندروهای افراطی دیروز ، امروز برای بازگشت به قدرت سیاسی تا کجا پیش خواهند رفت؟! ترامپ واقعاً اهل مذاکره نیست و هدفش صرفاً پرکردن یک کارنامه یا رزومه انتخاباتی است؛ لذا برای او یک گفت وگو در مورد آب و هوا نیز کفایت می کند و می خواهد به ملت آمریکا بگوید من توانستم ایران را هم مقهور قدرت خویش سازم. رئیس جمهور کنونی اگر اهل مذاکره بود هرگز برجام را ترک نمی کرد. آن چه می تواند مذاکره سازنده را رقم زند بازگرداندن آمریکا به برجام و واداشتن این کشور به پای بندی به تعهداتش در چارچوب این توافق بین المللی خواهد بود. متأسفانه برخی بهاصطلاح فعالان سیاسی برای پیوند خوردن با افرادی در خارج کشور که مدت هاست از مرزهای منافع ملی عبور کردهاند حاضر شده اند به جای فشارآوردن بر فرد نژادپرست افراطیای چون ترامپ با ارائه داده هایی غیر صادقانه، ملت ایران را تسلیم چنین فردی نمایند. این نوع تسلیم نه تنها صلح و امنیت بهبار نخواهد آورد بلکه بر جسارت نژادپرستان خواهد افزود. آن چه امروز ترامپ را به وادی واسطه تراشی سوق داده بالا رفتن هزینه های مواضع ضد ایرانی وی بوده است، نه کاهش هزینه های اقدامات ضد ایرانی چنین عنصر منفوری در جهان.
در آخرین فراز از این مقال باید به این مهم اشاره شود که مسئولان تراز اول جمهوری اسلامی ایران بر اساس تجربیات میدانی متعدد بر ماهیت آمریکا واقف بودند، اما به دلیل تمایلاتی که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در بهار سال 92 بروز مییافت تن به آزمون دیگری در این زمینه دادند. اگر امروز همصدایی مسئولان را در نفی مذاکره با آقای ترامپ شاهدیم ناشی از از همان سیاست احترام به افکار عمومی بوده است . یعنی جریان خوشبین به غرب سرمایه داری، خود فرصت یافت تا به نمایندگی از اکثریت، به ویژه قشر جوان، به واقعیت آمریکا نزدیک شود؛ بنابر این همدلی کنونی مقوله ای دستوری نیست بلکه ناشی از فراهم شدن فضا برای تجربه اندوزی بیشتر بوده است.