گفتگوی ملت ما با برنده جایزه بخش مستندنگاری شانزدهمین جایزه «جلال»
« من اعتراف میکنم»، کتابی که نمیتوانید زمین بگذارید
فاطمه شعبانی؛ خبرنگار حوزه فرهنگ: «من اعتراف میکنم» نوشته « محمد رحمانی» از انتشارات روزنامه ایران، در روزهای گذشته در شانزدهمین دوره جایزه جلال آلاحمد در بخش مستندنگاری به عنوان اثر برگزیده معرفی و برنده جایزه 400 میلیونی شد.
این کتاب ناگفتههایی از سازمان مجاهدین خلق است که در قالب روایت زندگی و « وحید افراخته» بیان میشود. محمد رحمانی می گوید:« هرچند سازمان مجاهدین خلق به دروغ ادعا می کند که از عملیات مسلحانه دست کشیده است اما در کلام و رفتارش همچنان خشونت خاص سیاسی را میبینید.» گفتگوی خبرنگار ملت ما با آقای نویسنده را بخوانید.
در این برهه از زمان، پرداختن به موضوعات این چنینی برای جامعه امروزی ما چقدر ضرورت دارد؟
ببنید واقعیت این است که پژوهشگر و تاریخ پژوه ، خیلی نباید دنبال مسائل روز باشد یعنی اگر خودش را به وقایع روز محدود کند و مدام به دنبال این موضوع باشد که چه دستاوردی برای امروز داشته باشد اصلاً علم تاریخ به یک عمل سطحی و دم دستی تبدیل میشود. با همین تفسیر ممکن است کسی بگوید که مثلاً چه نیازی است که ما درباره دوره مثلاً هخامنشیان یا اشکانیان پژوهشی انجام دهیم؟ این کلیت است که میگویم، ولی به معنی این نیست که کتاب من اعتراف میکنم به درد روزگار فعلی ما نمیخورد. من در پژوهشهایم دنبال این نبودم که برای امروز پیامی یادشته باشم بلکه خود تاریخ برای خودش، پیام دارد. اگر نویسندهای به دنبال این باشد که از ابتدای نگارشش مخصوصاً در حوزههای پژوهشی به دنبال دادن پیام باشد،در واقع با یک اثر تبلیغاتی مواجه خواهیم شد. اما اگر به دنبال این باشد که به حقیقت تاریخ دست پیدا کند طبیعتا عبرتهای تاریخی سبب تجربیات عمیقتر برای مردم میشود و تجربیات عمیقتر باعث زیست بهتر میشود. در این کتاب اگر به پایان ماجرا نگاه کنیم نه در هنگام نگارش؛ ما با گروههای مواجه هستیم که نه فقط با اسم مجاهدین خلق، بلکه با اسامی دیگرخشونت سیاسی را ترویج میکنند و به خشونت سیاسی دست میزنند. اگر درون مایه خیلی از این گروهها را مطالعه کنیم ریشههای مشترکیها دارند. دوری از اخلاق، عقلانیت ظاهری و توجیه کردن که خودش منجر به خلق جنایت یا تراژدیهای عجیب و غریب میشود و در کتاب به تفصیل به آنها پرداخته شده است.
چرا وحید افراخته را انتخاب کردید؟ چه ویژگی خاصی داشت که برایتان جذاب بود؟
وحید افراخته یک شخصیت مهم و محوری در تاریخ محاصر ایران است. هم عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق بوده است- سازمانی که مبارزه مسلحانه را بعنوان راه مبارزه با رژیم پهلوی انتخاب کرده بود- و دوم اینکه اقدامات و فراز و فرودهای شخصی این آدم و اطلاعات عمیقش در واقع دانش کامل بسیاری را به تاریخ ما اضافه میکند. در واقع ما با فردی مواجه هستیم که چندین دوره مختلف را تجربه کرده است. از نخبه در دانشگاه بگیر تا مذهبی شدن بسیار عمیق و تسلطش به قرآن و نهج البلاغه و در ادامه تغییر ایدئولوژی و دست زدن به قتل دوستان و افرادی که قبلاً با او همراه بودند و نهایتاً دستگیری و حمایت از حکومت پهلوی و بلاخره اعدام. البته وقایع دیگری هم حول محور این فرد رخ داده است که به همه اینها درکتاب پرداختیم. البته ما محدود به شخص نشدیم، به همین خاطر عنوان تک توضیحی کتاب عنوان ذیل زمانه وحید افراخته است.
منابع کتاب چه بودند؟ آیا فقط منابع مکتوب داشتید یا از منابع شفاهی هم استفاده کردید؟
یک پژوهش خوب، هم به منابع مکتوب و هم به منابع شفاهی تکیه میکند. اگر شما کتاب را بخوانید بخش انتهایی کتاب به دهها منبع متنوع اشاره شده است. بسیاری از این منابع برای اولین بار منتشر شدهاند. از اسناد ساواک گرفته تا اسناد درون سازمانی تا اعترافات و کتابهای مختلف و همچنین مصاحبه اختصاصی با خیلی از شخصیتها که مفصل است. یکی از علتهایی که هیئت داوران به این کتاب اقبال داشتند همین مستند بودن کتاب است. از صفحه 921تا 929 فقط فهرست منابع ماست. که هر یک خطش، یک کتاب و یک دنیا سند و پرونده است. بیشتر از سه سال از عمر من صرف تحقیقات و نوشتن این کتاب شد.
بعد از انتشار کتاب چه بازخوردهایی گرفتید؟
یک کلام بگویم بازخوردهایی که از مخاطبان گرفتم بینظیر بوده است. این کتاب در مدت کوتاهی از انتشارش به چاپ چهارم رسیده در صورتی که اصلاً فروش سازمانی نداشته است و همه کتابها را افراد مستقیماً از خودم خرید کردند و فروش گسترد ه نداشتیم. این یک اتفاق بزرگ برای کتاب بود. کتاب هزار صفحهای در مورد شخصیتی که مقطعی عضو یک گروه مبارزاتی بوده و اعدام شده است و به طور کل موضوعی تخصصی دارد اما طوری نگارش شده که مخاطب عمومی هم از آن بهره میبرد. وقتی کتاب را دست افراد مختلف میدیدیم توقعش را نداشتم. کسانی به من گفتند ما دو سه هفته وقت و زندگیمان را گذاشتیم و این کتاب را به صورت پیوسته مثل یک رمان خواندیم و لذت بردیم. همین فراز و فرودی که کتاب دارد و مخاطب را با خودش همراه میکند به نظرم در انتخاب هیئت داوران بیتأثیر نبوده است. چون امکان دارد کسی یک کتاب تخصصی بنویسد اما در همراه کردن مخاطب شکست بخورد.
از مجاهدین خلق بازخوردی نگرفتید؟
سازمان مجاهدین به طور کل کتاب را کاملاً بایکوت کردند اما چرا بایکوت کردند؟ چون کتاب منسجم، مستدل و حرفهای تألیف شده واولاً نمیتوانند ایرادی از کتاب بگیرند که فلان جایش غلط و فلان جایش دروغ است. من حتی از روایت خود این افراد و کتابهایی که در مقاطعی تولید کردند به عنوان منبع استفاده کردم. پس به سمت این رفتند که اصلاً هیچی در موردش نگویند و اجازه بدهند که زمان سپری شود و این کتاب دیده نشود. چون میدانند اگر این کتاب دیده شود نه تنها سازمان مجاهدین خلق، بلکه ریشههای تفکر سازمان مجاهدین خلق - با هر اسمی که میخواهد باز تولید شود- در قسمت سیاسی حذف خواهد شد. هرچند سازمان مجاهدین خلق ظاهراً ادعا می کند از عملیات مسلحانه دست کشیده است اما در کلام و رفتارش همچنان خشونت خاص سیاسی را میبینید.
کتابی که هزار صفحه است مخاطب، خصوصاً مخاطب عام را پس نمیزند؟
این اتفاق در واقعیت نیفتاد. ما در همه در ردههای سنی مخاطب داشتیم. بر خلاف اینکه میگویند دوره کتاب خوب و کار پژوهشی گذاشته است و دوره توییتر و کوتاهنویسی است اما جامعه ما به همه اینها نیاز دارد. در کنار کوتاهنویسی نیاز به آثار عمیق هم داریم اگر من یک کتاب چهارصد صفحهای اما ناقص درباره وحید افراخته مینوشتم چه کسی دیگری ممکن بود که دوباره سراغ این سوژه برود؟ و دوباره وقت و زمان بگذارد تا یک کتاب ثانویه بنویسد که درباره وحید افراخته مطالب مهمتری داشته باشد؟ درآن صورت در واقع موضوع را ابتر میکردم پس اگر یک نویسنده سراغی موضوعی میرود نبایداز این که مخاطبش اقبال نشان نمیدهد بترسد. عملاً این را دیدم که هر کسی که 10-20 صفحه اول کتاب را خوانده است دیگر نتوانسته کتاب را زمین بگذارد. بعد از انتشار کتاب چقدر دوستهای خوبی پیدا کردم. کتاب مخاطب خودش را پیدا میکند. من خیلی از مخاطبهایم را اصلاً نمیشناختم اما هرکسی کتاب را خریده و خوانده ، به دوستانش هم معرفی کرده است. کتاب همینطور دست به دست شده و معرفی میشود. شما اگر به صفحه اینستاگرام من سر بزنید خواهید دید که هزاران لایک و هزاران کامنت درباره کتاب گذاشته اند. اینها همه آدمهای مشخص و واقعی هستند و این یک اتفاق خوب است که شاید توقعش را نداشتم. شخصاً از کتاب نوشتن وکار پژوهشی لذت میبرم. خیلی فکر نمیکنم که حالا قراراست چه اتفاقی رخ بدهد و منافع من چه می شود. معتقدم وقتی کاری را از صمیم قلب انجام میدهی کائنات هم به تو روی خوش نشان میدهد. به نظرم این کتاب خیلی سرنوشت عجیب و غریبی داشت من نمیخواهم خیلی بازش کنم. این کتاب حوالی سال 95 تمام شده بود ولی به دلایلی منتشر نمیشد- که ربطی به وزارت محترم ارشاد اسلامی ندارد- اما بالاخره آقای روزی طلب – مدیرعامل موسسه ایران - این کتاب را با شجاعت خودشان چاپ کردند و به طور کل تجربه خوبی بود.
نظرتان را در مورد جایزه جلال بگویید؟
ما در مورد مهمترین جایزه کتاب کشور صحبت میکنیم پس برای هر نویسنده این افتخار است. افتخارم است در کنار شخصیتهای مهم قرار گرفتم که قبلاً این جایزه را برده و تقدیر شدهاند و داور بودند و این ها همه برایم افتخار است. ولی یک نکته را بد نیست بگویم چونیک سری بازخوردگرفتم. جایزه مصوب جلال 110 سکه بوده که الان اگر حساب و کتاب کنی خیلی بیشتر از 400 میلیون تومان میشود. نکته بعدی اینکه کسی که 3 سال از عمرش را وقف نوشتن یک کتاب میکند خیلی چشم به این جوایز ندوخته است همان گل سرخی که ابتدای ورودم به تالار وحدت به من دادند کفایت میکرد و دست همه مسئولین را میبوسیدم. نویسندهها آدمهای قانع و عاشقی هستند. این که هر نویسنده یک زندگی شخصی و یک معیشتی دارد و بسیار معیشتشان دچار مشکل است و ممکن است در عمرش این جایزهها یک بار رخ بدهد. امیدوارم ما به ساختاری برسیم که این ساختاربرای یک دانشجو و یک دانشآموز نخبه ، این جذابیت را به وجود بیاورد که اگر از او بپرسند که میخواهی در آینده چکاره بشوی؟ حتی اگر بحث مالیاش هم مطرح باشد بگوید که من دوست دارم یک پژوهشگر و یک نویسنده شوم. درخیلی از کشورهای پیشرفته دنیا، این اتفاق رخ داده است و یک نویسنده خوب، جزو طبقات بالای جامعه است. به هر حال هزینههای پژوهش سنگین است، چون زمان میبرد من شاید اگر دستیار پژوهشی داشته باشم خیلی بهتر میتوانم کار پژوهشی انجام دهم ولی الان نمیتوانم دستیار پژوهشی بگیرم. اینها نکاتی است که باید مسئولین مد نظرشان باشد.
انتهای پیام/