اما هر آنچه باعث این باخت زود هنگام شده از خود جریان اصلاحات نشأت میگیرد. آنها به جای هجمه به شورای نگهبان و اعتراض به این و آن باید کمی به گذشته فکر کنند و رفتار سیاسی این چند ساله اخیر خود را تحلیل نمایند .
پایین آمدن محبوبیت شخصِ رئیس جمهور پس از افزایش مشکلات معیشتی و اقتصادی در دولت دوم ایشان موجب شده تا مردم با دیده ی تردید به برنامههای اصلاحطلبان نگاه کنند. تردیدی که دامان پایگاه اجتماعی اصلاحات را گرفته و باعث افت محبوبیت دیگر شخصیتهای موثر این جریان همچون خاتمی و ظریف هم شده است . از این رو دعوت عمومی آنها از حامیانشان برای رای دادن نیز تاثیر چندانی نخواهد داشت.
از سوی دیگر نظرسنجیهای صورت گرفته نشان میدهد که پایگاه رای اصلاحطلبان نسبت مستقلین و اصولگراها دست کم تا این لحظه پایینتر است و حتی با تایید صلاحیت همه کاندیداهایشان باز هم برخلاف آنچه تبلیغ میکنند شانس پایینی برای پیروزی در انتخابات دارند.
شرایط کنونی اصلاحطلبان دچار یک پارادوکس اساسی شده است. اگر بخواهند در انتخابات شرکت کنند و لیست ارائه دهند، احتمال شکست آنها با توجه به نظرسنجیهابالاست و این مسئله باعث آغاز درگیری های درون حزبی خواهد شد . از سوی دیگر هم اگر بخواهند در انتخابات شرکت نکنند، هم عرصه را به رقیب واگذار کرده اند و هم موجب سرخوردگی حامیان خود میشوند که این هم به نوعی شکست تلقی میشود. به عبارت دیگر بودن یا نبودن جریان اصلاحات در انتخابات یک شکست از پیش تعیین شده تلقی میشود .
اما هر آنچه باعث این باخت زود هنگام شده از خود جریان اصلاحات نشأت میگیرد. آنها به جای هجمه به شورای نگهبان و اعتراض به این و آن باید کمی به گذشته فکر کنند و رفتار سیاسی این چند ساله اخیر خود را تحلیل نمایند .
سوال؟
آیا اصلاحات توانسته در این سالها با بدنه مردمی جامعه ارتباط برقرار کند و زبان آنها باشد؟
ایا این جریان در حد یک گروه شیکِ بالاشهر پسند باقی مانده است؟